قوله تعالی فی صفة العلماء: «انما یخْشی الله منْ عباده الْعلماء (۲۸/فاطر).»
و پیغمبر گفت، صلی الله علیه و سلم: «طلب الْعلم فریضة علی کل مسلم.» و نیز گفت، علیه السلام: «أطْلبوا الْعلْم ولوْ بالصین.»
و بدان که علم بسیار است و عمر کوتاه، و آموختن جملۀ علوم بر مردم فریضه نه، چون علم نجوم و طب و علم حساب و صنعتهای بدیع و آن چه بدین ماند، به جز از این هر یک بدان مقدار که به شریعت تعلق دارد: نجوم مر شناخت وقت را اندر شب، و طب مر احتمارا، و حساب مر فرایض و مدت عدت را، و آن چه بدین ماند. پس فرایض علم چندان است که عمل بدان درست آید و خدای عز و جل ذم کرد آنان را که علوم بی منفعت آموزند؛ لقوله، تعالی: «ویتعلمون مایضرهم ولاینْفعهم (۱۰۲/البقره.» و رسول علیه السلام زینهار خواست و گفت: «أعوذبک من علم لاینْفع.»
پس بدان که از علم اندک عمل بسیار توان گرفت، و باید که علم مقرون عمل باشد؛ کما قال، علیه السلام: «المتعبد بلافقه کالْحمار فی الطاحونة.» متعبدان بی فقه را به خر خرآس مانند کرده که هرچند می گردد بر پی نخستین باشد و هیچ راهشان رفته نشود.
و از عوام گروهی دیدم که علم را بر عمل فضل نهادند، و گروهی عمل را بر علم و این هر دو باطل است؛ از آن که عمل بی علم عمل نباشد. عمل آنگاه عمل گردد که موصول علم باشد تا بنده بدان مر ثواب حق را متوجه گردد. چون نماز که تا نخست علم ارکان طهارت و شناخت آب و معرفت قبله و کیفیت نیت و ارکان نماز نبود، نماز نماز نبود. پس چون عمل به عین علم عمل گردد، چگونه جاهل آن را از این جدا گوید؟ و آنان که علم را بر عمل فضل نهادند هم محال باشد؛ که علم بی عمل علم نباشد؛ از آن که آموختن و یادداشتن و یادگرفتن وی جمله عمل باشد، از آن است که بنده بدان مثاب است. و اگر علم عالم به فعل و کسب وی نبودی، وی را بدان هیچ ثواب نبودی.
و این سخون دو گروه است: یکی آنان که نسبت به علم کنند مر جاه خلق را و طاقت معاملت آن ندارند و به تحقیق علم نرسیده باشند، عمل را از آن جدا کنند؛ که نه علم دانند نه عمل، تا جاهلی گوید: «قال نباید، حال باید»، و دیگری گوید: «علم باید، عمل نباید».
و از ابراهیم ادهم رحمةالله علیه می آید که: سنگی دیدم بر راه افکنده، و بر آن سنگ نبشته که: «مرا بگردان و بخوان.» گفتا: بگردانیدمش. بر آن نبشته بود که: «أنت لاتعمل بما تعلم، کیف تطْلب مالاتعلم. تو به علم خود عمل می نیاری، محال باشد که نادانسته طلب کنی. «یعنی کار بند آن باش که دانی تا به برکات آن نادانسته نیز بدانی.
و انس بن مالک گوید، رضی الله عنه: «همة العلماء الدرایة وهمة السفهاء الروایة»؛ از آن چه اخوات جهل از علما منفی باشد. آن که از علم، جاه و عز دنیا طلبد نه عالم بود؛ زیرا که طلب جاه و عز از اخوات جهل بود. و هیچ درجه نیست اندر مرتبۀ علم؛ که چون آن نباشد هیچ لطیفۀ خداوند را تعالی نشناسد، و چون آن موجود باشد همه مقامات و شواهد و مراتب را سزاوار باشد.